رشک بردن. حسد ورزیدن: گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب غیرت برمی بر فلک خیره نگر بر. سنائی. بر این آب، غیرت برد آب حیوان بر این حوض، رشک آورد حوض کوثر. خاقانی. همراه من مباش که غیرت برند خلق در دست مفلسی چو ببینند گوهری. سعدی (طیبات). آفتاب و سرو غیرت میبرند کآفتاب سرو بالا میرود. سعدی (طیبات). ، غیرت و تعصب داشتن. سرباز زدن از قبول اهانت بر عرض و شرف و آبرو: اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی. نظامی. به دیگر نوع غیرت برد بر یار که صاحب غیرتش افزود در کار. نظامی. گرچه غیرت بردن از عاشق نکوست غیرت معشوق دایم بیش از اوست. عطار. از دوستی که دارم و غیرت که میبرم خشم آیدم که چشم به اغیار میکنی. سعدی (بدایع)
رشک بردن. حسد ورزیدن: گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب غیرت برمی بر فلک خیره نگر بر. سنائی. بر این آب، غیرت برد آب حیوان بر این حوض، رشک آورد حوض کوثر. خاقانی. همراه من مباش که غیرت برند خلق در دست مفلسی چو ببینند گوهری. سعدی (طیبات). آفتاب و سرو غیرت میبرند کآفتاب سرو بالا میرود. سعدی (طیبات). ، غیرت و تعصب داشتن. سرباز زدن از قبول اهانت بر عرض و شرف و آبرو: اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی. نظامی. به دیگر نوع غیرت برد بر یار که صاحب غیرتش افزود در کار. نظامی. گرچه غیرت بردن از عاشق نکوست غیرت معشوق دایم بیش از اوست. عطار. از دوستی که دارم و غیرت که میبرم خشم آیدم که چشم به اغیار میکنی. سعدی (بدایع)
تحسر. حسرت کشیدن. تمنا کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 123) : بلکه زان مستان که چون می میخورند عقلهای پخته حسرت می برند. مولوی. که همچون پدر خواهد این سفله مرد که نعمت رها کرد و حسرت ببرد. سعدی. تأثیر خفته است بخاک درت شبی حسرت کجا به بستر شبخواب میبرد. محسن تأثیر (از آنندراج). به تلخی مردنست و هر سر مو حسرتی بردن که اسباب خلاصی در گرفتاران شود پیدا. واله هروی (از آنندراج). به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان حلقه های زنجیر است. (از اشعار دوران انقلاب مشروطه)
تحسر. حسرت کشیدن. تمنا کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 123) : بلکه زان مستان که چون می میخورند عقلهای پخته حسرت می برند. مولوی. که همچون پدر خواهد این سفله مرد که نعمت رها کرد و حسرت ببرد. سعدی. تأثیر خفته است بخاک درت شبی حسرت کجا به بستر شبخواب میبرد. محسن تأثیر (از آنندراج). به تلخی مردنست و هر سر مو حسرتی بردن که اسباب خلاصی در گرفتاران شود پیدا. واله هروی (از آنندراج). به شب نشینی زندانیان برم حسرت که نقل مجلسشان حلقه های زنجیر است. (از اشعار دوران انقلاب مشروطه)
عرض نیاز کردن. حاجت برداشتن. تمنا کردن سؤال: مبر حاجت بنزدیک ترشروی که از خوی بدش فرسوده گردی. سعدی. - دست حاجت پیش کسی بردن، عرض نیاز کردن پیش کسی. از کسی چیزی طلب کردن. حاجت خواستن از کسی: دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود. سعدی
عرض نیاز کردن. حاجت برداشتن. تمنا کردن سؤال: مبر حاجت بنزدیک ترشروی که از خوی بدش فرسوده گردی. سعدی. - دست حاجت پیش کسی بردن، عرض نیاز کردن پیش کسی. از کسی چیزی طلب کردن. حاجت خواستن از کسی: دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود. سعدی