جدول جو
جدول جو

معنی لارت بردن - جستجوی لغت در جدول جو

لارت بردن
دریده شدن، گسستن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیرت بردن
تصویر غیرت بردن
غیرت آوردن، ناموس پرستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ بَ تَ)
چپو کردن. چپاول کردن. یغما کردن. اغاره. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ گَ تَ)
رشک بردن. حسد ورزیدن:
گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب
غیرت برمی بر فلک خیره نگر بر.
سنائی.
بر این آب، غیرت برد آب حیوان
بر این حوض، رشک آورد حوض کوثر.
خاقانی.
همراه من مباش که غیرت برند خلق
در دست مفلسی چو ببینند گوهری.
سعدی (طیبات).
آفتاب و سرو غیرت میبرند
کآفتاب سرو بالا میرود.
سعدی (طیبات).
، غیرت و تعصب داشتن. سرباز زدن از قبول اهانت بر عرض و شرف و آبرو:
اگر غیرت بری با درد باشی
وگر بی غیرتی نامرد باشی.
نظامی.
به دیگر نوع غیرت برد بر یار
که صاحب غیرتش افزود در کار.
نظامی.
گرچه غیرت بردن از عاشق نکوست
غیرت معشوق دایم بیش از اوست.
عطار.
از دوستی که دارم و غیرت که میبرم
خشم آیدم که چشم به اغیار میکنی.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
تحسر. حسرت کشیدن. تمنا کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 123) :
بلکه زان مستان که چون می میخورند
عقلهای پخته حسرت می برند.
مولوی.
که همچون پدر خواهد این سفله مرد
که نعمت رها کرد و حسرت ببرد.
سعدی.
تأثیر خفته است بخاک درت شبی
حسرت کجا به بستر شبخواب میبرد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
به تلخی مردنست و هر سر مو حسرتی بردن
که اسباب خلاصی در گرفتاران شود پیدا.
واله هروی (از آنندراج).
به شب نشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلسشان حلقه های زنجیر است.
(از اشعار دوران انقلاب مشروطه)
لغت نامه دهخدا
(پَ گُ تَ)
عرض نیاز کردن. حاجت برداشتن. تمنا کردن سؤال:
مبر حاجت بنزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی.
سعدی.
- دست حاجت پیش کسی بردن، عرض نیاز کردن پیش کسی. از کسی چیزی طلب کردن. حاجت خواستن از کسی:
دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر
که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
وارث شدن میراث بردن ارث کسی را صاحب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکارت بردن
تصویر بکارت بردن
دخترگی بردن سفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرت بردن
تصویر حسرت بردن
دریغ آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاب و توان بردن بردن شکیبایی از دست رفتن صبر و کشیب تاب و توان نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
تاراج کردن آپوردن تروفتن تاراج کردن چپاول کردن اغاره
فرهنگ لغت هوشیار
آرزوداشتن، حسرت آوردن، غبطه خوردن، رشک بردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
لنهبٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
Loot, Plunder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
piller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
صدای ته حلقی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
लूटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
لوٹ مار کرنا , لوٹ مار کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
saquear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
грабить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
plündern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
rabować, plądrować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
грабувати , грабувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
saquear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
saccheggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
লুটপাট করা , লুট করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
plunderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
ปล้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
kuiba, wizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
yağmalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
略奪する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
抢劫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
לשדוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
약탈하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غارت کردن
تصویر غارت کردن
menjarah, merampok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی